Skip to Content

ناگفته‌های فرزند ارشد مرحوم یحیی‌زاده درباره نماینده فقید مردم میبد

آخرین وصیتنامه مرحوم یحیی‌زاده در اوج تبلیغات انتخاباتی سال۹۰ بود/ درمواجهه با برخی انحرافات آرزوی مرگ می‌کردند/ نظم او در سه دوره نمایندگی، استثنایی بود


در هفتمین همایش جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شهرستان میبد فرزند ارشد آن مرحوم برای اولین بار از زمان فوت وی به بیان ناگفته‌هایی از پدر پرداخت.

به گزارش میبد خبر، در هفتمین همایش جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شهرستان میبد که به پاسداشت شخصیت صدیق و خدمتگزار مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید جلال یحیی زاده، نماینده ادوار هفتم، هشتم و نهم مردم میبد و تفت در مجلس شورای اسلامی اختصاص داشت، فرزند ارشد آن مرحوم برای اولین بار از زمان فوت وی به بیان ناگفته‌هایی از پدر پرداخت که نظر به اهمیت آن، سخنان جناب آقای سید علی یحیی زاده در این همایش عینا و در چهار بخش، تقدیم حضور مخاطبان خواهد شد:

erre

ورود مرحوم یحیی زاده به حوزه علمیه

خداوند توفیقی به ایشان داد که یک عالم عامل شد. به این صورت که ابتدا به مسیر روحانیت وارد شد و بعد بر اساس آموزه های قرانی و مکتب اهلبیت که از اساتید فرا گرفته بود، عمل هم کرد.

ورودش به حوزه در مقطعی بود که انتظار نمی رفت کسانی مثل ایشان و در سطح ایشان مسیر طلبگی را انتخاب کنند. در مدرسه آزمون منطقه ای و مشترک بین یزد و اصفهان گرفته بودند، که ایشان در کل این دو استان رتبه دوم را آوردند. با آن استعداد و هوش سرشار تصمیم به طلبگی می گیرند. می گفتند: اساتیدم می گفتند که چه  اشکالی در تو هست که می خواهی طلبه شوی، و دیدشان این بود که مشکلی در من هست که نمی توانم در آینده مسیر پیشرفت را ادامه دهم.

به امر پدر بزرگشان طلبگی را انتخاب و بعد با عشق ادامه دادند. یک سالی در یزد مشغول تحصیل و بعد به قم منتقل می شوند و تا سال ۷۱ ادامه می دهند و سالهای ۷۱ تا ۸۲ در حوزه علمیه خواهران و برادران میبد با تدریس و مدیریت این مسیر را ادامه می دهند.

می فرمودند: بهره ای که از تدریس در میبد می برم، بیش از بهره ای هست که از درس خواندن در قم می برم. این تدریس در ارتقا علمی ایشان موثر بود. و به این کار عشق می ورزید.

بنده به عنوان فرزند ایشان، وقتی تصمیم گرفتم وارد مسیر طلبگی بشوم قبلش ایشان هیچ اشاره ای برای اینکه این مسیر را به من بقبولاند نداشت. فضای زندگی طلبگی که با آن بزرگ شده بودیم و زندگی با ایشان، بنده را علاقمند به این مسیر کرده بود.

بعد از طلبگی، همان اوایل و در ماه اول نامه ای برایم نوشت و توسط یکی از اقوام به دستم رساند؛ در آن نامه چقدر ابراز خوشحالی کرده بودند که فرزندشان هم راه خودشان را انتخاب کرده، و در طول سالهای تحصیل اتفاق می افتاد که نامه هایی می نوشتند و نصیحت هایی در این راه می کردند.

این علم با عمل به آموخته ها همراه شد، که در عرصه عمل محورهای مختلفی هست که دوسه تا را مصداقی عرض می کنم.

تواضع ایشان را بزرگ کرد

ایشان از معارف اسلامی یاد گرفته بود که باید متواضع باشد، به این رسیده بود که تواضع انسان را بزرگ می کند نه ظواهر، و بزرگی به ماشین و خانه و کبکبه و دبدبه نیست.

یک وقتهایی در نمایندگی ایشان ترک موتور و پشت سرشان سوار می شدم، یاد این روایت می افتادم که پیامبر (ص) بر چهارپا سوار می شدند و کسی هم پشت سر سوار می کردند. یعنی کسر شان نمی دانستند سوار شوند و کسی را پشت سر شان با خود همراه کنند.

گاهی وقتها خودم که کسی هم نبودم، پشت سرشان که ایشان نماینده هم بودند سوار می شدم، خجالت می کشیدم.

سکوت نکردن در مقابل نا بسامانی ها و آمادگی برای مرگ

محور دیگر در عامل بودنشان، غیرت و حساسیت دینی بود که داشتند. در دفترهایی که خاطرات خود را و دلنوشته ها را ثبت کرده اند، مواردی هست که وقتی با انحراف یا نا بسامانی فرهنگی روبرو می شدند، آرزوی مرگ کرده بودند.

نمونه ای مانند رفتن ایشان به نمایشگاه کتاب بود، و با صحنه های زننده بی حجابی روبرو شده بودند، نوشته بود: وقتی با این صحنه ها روبرو شدم از خدا مرگم را خواستم، که در نمایشگاهی در کشور اسلامی اینگونه دین زیر پا گذاشته می شود.

ایشان یاد گرفته بود که هر لحظه باید منتظر و آماده مرگ باشد. همیشه در زندگی بر اساس این آموزه، در طول زندگیشان این آمادگی و استقبال از  مرگ را داشتند. به بهانه های مختلف وصیت نامه های متعددی در زمان های متفاوت نوشته اند.

ایشان در هر موقعیت و زمانی مرگ را فراموش نمی کرد. اخرین وصیت نامه اش در زمان اوج تبلیغات انتخاباتی سال ۹۰ بود. در ان فضا که فکر می کنم اگر در یک دهم ان شرایط باشیم این مسائل یادمان می رود، ایشان در ان فضا وصیت نامه نوشته بود و احتمال جدی داده بود که ممکن است در این زمان اجلم برسد…

مطمئنا اگر کسی به این شکل وارد عرصه انتخابات بشود نحوه حرف زدن ها و موضع گیری ها و تبلیغات کردن هایش نیز متفاوت است.

روحیه جهادی و تعهد کاری تا آخر عمر

محور بعدی، روحیه جهادی و تعهد کاری بود که داشتند . ویژگی شاخص ایشان اینکه در اوج حوادث قبل و کوران انقلاب بود که وارد حوزه شده بودند و از همان قیام ۱۹ دی در متن حوادث بودند و در دفاع مقدس نیز حضوری موثر داشت.

در یکی از یادداشت های ان موقع و زمان اعزام ها می دیدیم، که تابستان از میبد به قم و سپس از قم اعزام می شوند؛ نوشته بود: چرا بعضی از ما طلبه ها که سال تحصیلی می گویند برو جبهه می گوییم درس داریم و باز تابستان می گویند دوباره پیدایمان نیست.

این روحیه ای بود که ایشان در ان زمان داشتند، وقتی می دیدند وظیفه در دفاع از انقلاب دارند راهی جبهه شدند و مضایقه نکردند و در این راه هم توفیق جانبازی نصیبشان شد.

و چه نوشته ها و خاطرات خواندنی هم از ان زمان ها موجود است که قسمت هایی نیز در سایت ایشان بازتاب داده شد، و هنوز هم نوشته های منتشر نشده وجود دارد، که ان شاءالله در خدمت مردم قرار بگیرد.

بعدها که مسئولیت و مدیریت حوزه خواهران و برادران در میبد به ایشان واگذار شد مثل پدری مهربان ۱۲ سال شبانه روز در اردوها و مدرسه، طلبه ها همراشان بودند. این صمیمیت ها نتیجه اش این بود که در نمایندگی ایشان هم علقه عاطفی طلبه ها با ایشان حفظ شده بود و می توانستند در شرایط مختلف ارتباط بگیرند و درد دل کنند و رابطه داشته باشند.

و نهایتا این مسیر در نمایندگی مجلس هم ادامه یافت و تعهد کاری و وجدان کاری در آنجا هم نمود پیدا کرد.

دل کندن از مکه و مدینه برای خدمت به مردم

ایشان به عنوان روحانی ۱۲ بار به حج مشرف شده بودند و واقعا روحشان در ان فضا پرواز کرده بود و عاشق حضور در ان مکان ها بودند. وقتی نماینده شدند کلا از این سمت ها استعفا دادند و با وجود اینکه در دفترهاشان منعکس است با چه سوزی از خاطرات حج یاد می کنند، ولی به خاطر مسئولیتی که بر عهده اشان گذاشته شده بود. می بینند وظیفه مهمتری بر دوششان هست که باید به آن بپردازند.

نماینده ای منظم که بیماری خود را نیز در آن قالب تعریف کرده بود

ایشان در سه دوره نمایندگی مجلس، حضوری استثنایی و منظم در مجلس داشتند.  حضوری استثنایی در میان نماینده ها که امار رسمی در مجلس ارائه نمی شد ولی در دفاترشان ثبت و ضبط است.

نوشته بودند امروز فلان کارمندی که مسئول حضور و غیاب مجلس را دارد می گوید: تو منظم ترین نمایده ای هستی و در اکثر جلسات مجلس و کمسیون ها حضور دارید. حتی ان مواقعی که دیسک کمرشان عود می کرد دغدغه اش این بود که این درد با جلسات مجلس همراه نباشد. جالب اینکه برخی مواقع که بیماری اش عود می کرد می افتاد در تعطیلات، همان نوروز ۸۶ که در دفاترش خواندم، دو سه هفته قبل و بعد نوروز دیسک کمرش عود کرده بود و ایشان در دفتر نوشته بود: خوشحالم که این مشکل در زمانی افتاده که جلسه رسمی نداشتیم و تعطیل بودیم.

تابستان سال اخری که مشکلات قلبی و انژیو داشت، در ایامی بود که به تعطیلی مجلس خورده بود و ایشان از این موضوع خوشحال بودند. فقط تنها حادثه عارضه مغزی بود که به زمان فعال بودن مجلس خورده بود.

میبد ما



رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.