Skip to Content


سياه ، سفيد ، خاكستري // بر اساس ماجراي واقعي


... اما اين دوران خوشي دوام زيادي نداشت ، سعيد با پيشنهاد مبلغ بالايي از من خواست با اتوبوس به يكي از استانهاي مرزي برم و برايش موادي كه در لوازم آرايشي جاساز شده بياورم

وقتي به گذشته بر مي گردم و خاطرات و اتفاقاتي كه برايم رخ داده را مرور مي كنم ، باورش برايم خيلي سخت است .
در نوجواني پدرم را كه راننده ماشين سنگين بود بر اثر سانحه تصادف از دست دادم ، مادرم ناخواسته همسر عمويم كه فردي معتاد و از نظر اخلاقي فاسد بود شد و زندگي براي من و مادرم سياه شد، هنوز صداي سيلي هاي محكمي كه مادرم ازعمويم به خاطر نداشتن پول خريد مواد مي خورد در گوشم مي پيچد .
فراموش نمي كنم مادر بيچاره ام مجبور بود براي تهيه مواد مخدر مصرف عمويم، داخل خانه هاي مردم و افرادي پول پرستي كه فقط به خاطر سوء استفاده اززنان بي كس و كار مي انديشيدند ، "كلفتي" كند، حتي گاه گاهي من را از ترس به آن خانه ها مي برد و به ياد دارم چه كتك هايي كه از فرزندان هم سن و سال خودم به خاطر برداشتن اسباب بازي و آرزوي بازي با آنها كه نمي خوردم ، و مادر بيچاره ام كه جرات هيچ اعتراضي نداشت.
بالاخره با هر سختي كه بود دوران سياه نوجواني را پشت سر گذاشتم و وارد دوران جواني شدم . حسرت داشتن يك زندگي حتي كمي مرفه براي مادرم و يا آرزوي داشتن يك موتورسيكلت و يا يك ماشين در سرم مي پيچيد و دائم صدايم مي زد .
با هر سختي كه بود دوران سربازيم به اتمام رسيد ، در دوران خدمت با سعيد آشنا شدم . وضع مالي سعيد خيلي خوب بود از او خواستم راه پولدار شدن را به من ياد بدهد . سعيد هم با خنده به من گفت اگر جگر داشته باشي راحت به هر چه كه دوست داري مي رسي .
كم كم با سعيد همراه شدم و قدم به دوران خوش زندگي و به قولي سفيد بختي گذاشتم، در اوايل خبر نداشتم كه داخل اجناسي كه به اسم لوازم آرايشي در شهر جابجا مي كنم چيزي جز مواد مخدر جاساز نيست ، ولي وقتي كه با خبر شدم برايم فرقي نداشت چون چنان مزه پولداري و درآمد بالاي آن كار برايم خوش نشين بود كه دل كندنش برايم غير ممكن شده بود .
هر وقت با دسته اي پول به خانه مي آمدم عموي معتادم مثل كفتار به پام مي افتاد ولي بازهم از اينكه مادرم را اذيت و آزار نمي داد راضي بودم ، ازاينكه مي ديم مادرم مجبور به كار در خانه هاي مردم نيست خيلي خوشحال بودم.
اما اين دوران خوشي دوام زيادي نداشت ، سعيد با پيشنهاد مبلغ بالايي از من خواست با اتوبوس به يكي از استانهاي مرزي برم و برايش موادي كه در لوازم آرايشي جاساز شده بياورم .
من هم علي رغم ترسي كه داشتم قبول كردم ، پس از تحويل گرفتن مواد با تهيه بليط تصميم به برگشت گرفتم همه چيز خوب بود تا اينكه به محل ايست و بازرسي شهرمان رسيدم .
انگار دوران سفيدي زندگيم به پايان و رو به خاكستر شدن بود . با چند سئوال ماموران و پاسخ هاي بي سر وته من كافي بود تا همه چيز بر ملا بشود، و من را با مقدار زيادي مواد مخدر دستگير كردند ، و تمام آرزوهايم تبديل به خاكستر شد .
شايد آه و ناله پد و مادر و يا همسران جواناني كه باعث اعتياد و ويراني زندگيشان شده بودم اينگونه به دامن من افتاد . فقط خدا مي داند چند سال از بهترين دوران جواني و زندگيم را بايد پشت ميله هاي زندان طي كنم .
بيچاره مادرم و اشك و گريه و گريه .
تهيه كننده : ستوانيكم محمد مروتي




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.